دسته: نوشتهها
-
[تکمیل ظرفیت] «دِرَنگ کردن و ادامه دادن»✨
دورهایی درونی که قراره افکار، احساسات و نوع بودنت را خودت اونطوری که دوست داری خلق کنی. ثبتنام تا ۲۱ فروردین ۱۴۰۲
-
قصهی کوچ شدنم
خبر بزرگی دارم! میخوام قصهی خودم با آدمهارو براتون تعریف کنم، اینگونه که من شمارو میبینم. قصهی من و شما از کودکی شروع شده؛ از درک نشدن تفاوتها، از اینکه میدیدم دو نفر سر هم داد میزنند و عجیب که یک نیاز را فریاد میزنند ولی همدیگه را نمیشنوند. همیشه دلم میخواد آدمها را ببینم،…
-
هویتهایی که میسازیم و ازشون نمیگذریم
دربارهی دوچرخهام باید بنویسم و درواقع، دربارهی هویتهایی که برای خودمون میسازیم و ازشون نمیگذریم باید بنویسم. دستکشهامو برداشتم، قمقمه رو پرکردم، و رفتم که پنجشنبه صبح یه رکابی بزنم و سر حال بشم.و دوچرخم نبود. یعنی واقعا نبود! دوچرخم رو دزدیدن. و این برام خیلی ناراحت کنندست. دوچرخم بخشی از هویت زندگی جدیدم در…
-
بودن و ربودن لحظهها
به دغدغه خودم از بودن و زندگی کردن لحظهها پرداختم. همینطور تفاوت انگیزههای مثبت و منفی را توضیح دادم که میتونه کمک کننده باشه تا از مرحله ترس، اظطراب، افسردگی و … رد بشید و به سمت چیزی که میخواهید بسازید حرکت کنید.
-
انسان یک جریان است
انسان جریان رودخانه است، آبیست در مسیر. این رود انسان به سنگهای کناره رودخانه میخورد، سر به سنگ میزند، مقداری انشعاب پیدا میکند، در گوشه و کنار مسیر، برکه و باتلاق میشود. جایی ممکن است جمع شود و پشه بگذارد. گاهی پای درختی میرود و سبز میشود.
-
دیوار عینکها
فرض کن بتونی خودت را، از زنجیر خودت حداقل آزاد کنی و به ابر قدرت «انتخاب»، به ابر قدرت «همدلی» دست پیدا کنی. «دیوار عینک» به من قدرت انتخاب، قدرت همدلی با دوستانم رو میده. به من معنا میده، هویت میده، عینکهایی که همه زیبا هستند، هیچ بد و خوب، هیچ صفر و یک، هیچ،…
-
آیا کمک کردن بی حد و مرز خوب است؟
به تازگی کسی با من قهر کرده و این دلیلی بود که تصمیم گرفتم این موضوع را بنویسیم. چون احساس میکنم آن شخص انتظار بیشتری از من داشته ولی من بیش از این نمیتوانستم از او تشکر کنم. با این مطلب قصد داشتم به چند تا نکته برسم: ما ابرقهرمان نیستیم، دنیا بدون ما هم…
-
از کجا انقدر وقت میاری؟ ۱۰ پیشنهاد برای زمانبندی بهتر
من همیشه دنبال ایدهی مختلف بودم و وقت کم میآوردم دلم میخواست هزارتا کار مختلف انجام بدم. درگیری با زمان این ۱۰ مهارت را بهم یاد داد…
-
کولهپشتی باید سبک باشه (۱۳۹۸)
اگر اهل کوه باشید میدونید که هرچی کوله سبکتر باشه راحتترید. فقط چهار بیت شعر برداشتم که غذای روح باشه و اسمش رو گذاشتم اصول پایهایی زندگی
-
چرا زندگیمون شبیه برنامهریزیهامون پیش نمیره
بعضی وقتها ما برای شیوهی رسیدن به هدف برنامه میریزیم و این مارو توی مسیری قرار میده که ممکن هرگز به هدف نرسیم. در این مطلب به این موضوع پرداختم
-
مردمانی که میدانند چه میخواهند
رفتم یزد، معماری خانهها چشمگیر بود نه به خاطر زیبایی و ریزهکاری. داستان یزد عمیقتر از سلیقه بود، نمیدونم اسمش را چی بذارم: هوش، عرفان، دانش یا شناخت.خانههایی دیدم که نشان از فهم و درک بود. معماران و مردمان دویست سال پیش میفهمیدند که کجا زندگی میکنند و اعناصر اصلی زندگیشان را میشناختند…