
ديشب خواب انسانى را ديدم كه تمام تنش را ميله هاى باريك و بلندى پوشانده بود، شبيه به جوجه تيغى كه به جاى تيغ، بدنش را ميله هايى شبيه به آنتن ماشين پوشانده بود.
اين ميله ها خاصيت ارتجاعى داشتند و نسبت به هر اتفاقى در نزديكشون واكنش نشان مى دادند، انگار كه اتفاقات، حرفا و … اين آنتن ها را تكان ميدهند، آنتن هاى ديگه با تكون اوليه آن شروع به حركت مى كردن و روى كل بدن، انسان و جامعه تاثير ميذاشتن…
ديگر ويژگى اين انسان سخت شدن آنتن هاى روى بدنش بود كه ضربه ها باعث مى شد آنتن ها جمع شده و محكم تر شوند و ديگر با هر تكانه كوچكى به حركت نيافتند. اين اتفاق شاید شبيه به افزايش سن است كه اخلاق ها سخت تر تغيير مىكنند يا شبيه به اعتقاد و ايمانيست قوى كه نگذارد با هر تنشى بلرزيم.
آنتن ها نامرئى بودن، اما تكان ها و جمع شدگيشون از درون ذهن هركس قابل لمس و ادراك بود.
حال، هر انسان را شبيه به يك آنتن ببينيد بر پيكره اى عظيم(جامعه، ابر انسان، روح جمعى و يا هر اسمى ديگر).
تكان آنتن هاى يك انسان به لرزش همان بدن ختم نميشه و حال انسانى كه خود يك آنتن روى اين پيكره است تكان ميخورد و تكانش انسانى ديگر و انسانى ديگر و انسانى ديگر را مىلرزاند و جهان با همان كلمه اوليه(خوب يا بد) انسان به انسان تكان مى خورد و تاثير مى بيند.
مراقب تاثير تكانه هامون باشيم.
١٧ مهر ٩٦
این نوشته و عکس برای شما چه مفهومی داره؟
در اینستاگرام برام بنویسید