درونمون به نظرم شبیه این اتاق میمونه، روی هر تیکه از دیوارش یه یادگاری چسبیده.

یه خاطره از فلان سفر، یه قصه از بچگی یه فحش از اولین جدایی، یه گریه از فوت عزیزی، یه عکس از اون خاطرهی شیرین، یه هزاری عیدی از لای قرآن و هزاران تیکه از قصههایی که تجربه کردیم و ساختیم.
اون «در» هم، دریچهی درک زندگی هستش، ازش فقط نور میاد، نوری که تا با این تکههای زندگی ما که به دیوار زدیم برخورد نکنه معنایی پیدا نمیکنه.
زندگی به واسطهی قصههای درون ما هویت پیدا میکنه و معنا میشه وگرنه بیرون هیچی نیست. فکر میکنم هرچی قصههامون بیشتر بشه، زندگیهامون عمیقتر میشه و درکمون از اون نور ورودی بیشتر میشه…
این نوشته و عکس برای شما چه مفهومی داره؟
در اینستاگرام برام بنویسید