بازتاب است این دنیا
باز، باز این تاب است
و من تاب بازم
بالا میروم و بر میگردم
باز اوج میگیرم و فرود میام
بازتابم
در تکرار نقشهی تابم
این زنجیر تاب است
و من زنجیر این تاب بازی
در تکرار تابم
و تاب تکرار بازیست
ما باز تابیم؛
تاب میخوریم در هر حرفمون، رفتارمون، کارمون.
ما بازتابیم؛
تاب میخوریم درهر تصمیمون، اخممون، لبخندمون.
از من چیزی جز بازتابم نیست،
من رو چطوری میخوای معرفی کنی،
چطور میخوای توضیح بدی،
شناختت از من، چیزی جز توصیف بازتابم است؟
بازتاب منو میشناسی
به بازتابم اعتماد داری
از بازتابم نامطمئنی
اصلا منی وجود نداره، جز بازتابی
من، بازتاب حرفم، بازتاب رفتارم، بازتاب احساسم؛
این ظاهر که میبینی، جز بازتاب نور است؟
این لمس که میکنی، جز بازتاب اعصاب پوست است؟
بیا باز باهم تاب بخوریم:
هر حرف من میچرخه، میرقصه، میگرده
گوش به گوش، گوشی به گوشی میدود.
تاب میخورد در هستی و
باز به تو میرسد.
و تو باز، تابش میدهی
تویی که جز بازتاب نمیشناسم
باز، این تویی که حالا میتابی،
میچرخی،
میرقصی و شکل میدی هستی را.
این تابش هر شخص بر اطراف، بر اجسام، این یادگار که بر جا میگذاریم،
این خاطره
این تکانهها که ساطع میکنیم
از هر کاری، از هر حرفی
میخورد به اطراف و پخش میشود.
حرف چند سال پیشم را از زبان تو با دیگری شنیدم و حرف تو در من تاب میخورد تا باز در جایی دیگر بازتاب دهم تو را.
خودمون رو از بازتابمون میشناسیم
میفهمیم کجا ایستادیم
این نوشته و عکس برای شما چه مفهومی داره؟
در اینستاگرام برام بنویسید