از کجا انقدر وقت میاری؟ ۱۰ پیشنهاد برای زمان‌بندی بهتر

خیلی شنیدم که میگن وقت نداریم. می‌پرسم مگه قرار نبود اون کار را یاد بگیری، چی شد؟ می‌گه وقت نمی‌کنم صبح تا شب سر کارم. بنظر حق داره. می‌گم ۵شنبه جمعه که سر کار نمیری، میگه آره ولی کل هفته سر کار بودم دیگه باید به کارای خانودگی و شخصی برسم. به نظر منطقی میاد.

ولی واقعا وقت نمی‌کنیم؟ یا داریم وقتمون را صرف کار‌های دیگه‌ای می‌کنیم و متوجه نیستیم.

من همیشه دنبال کلی کار و ایده‌ی مختلف بودم که انجام بدم، سر همین همیشه وقت کم داشتم:
برای کتاب خوندن باید تصمیم می‌گرفتم بین: عکاسی، تکنولوژی، رمان و جامعه‌شناسی کدوم را انتخاب کنم!
برای یادگرفتن مسائل کاری باید تصمیم می‌گرفتم بین: طراحی، برنامه‌نویسی، هوش مصنوعی، مدیریت محصول و … روی کدوم وقت بذارم.

این درگیری همیشگی من با وقت نداشتن این مهارت‌ها را یادم داده:

مردی در قطار در حال مطالعه‌ست و این قطار از وسط منطقه کویری ایران در حال گذر هستش
هم میشه سفر کرد، هم کتاب خوند – عکس از پرهام خوش‌بخت

۱. کارهای موازی

وقتی می‌خوای تصمیم بگیری، اون کاری را انتخاب کن که تو را به دوتا هدف نزدیک کنه بجای یک هدف. مثال بزنم:

من نیاز دارم که زبانم را قوی کنم و همینطور دوست دارم در مورد مسائل تخصصی کارم بیشتر بدونم. برای همین تصمیم گرفتم بجای موسیقی پادکست انگلیسی گوش کنم تا زبانم تقویت بشه و برای اینکه از این وقتی که می‌ذارم استفاده بیشتری بشه پادکست‌های مربوط به حوزه‌ی کاریم را انتخاب کردم یعنی هم دارم انگلیسی یاد می‌گیرم هم در مورد توسعه محصول مطالعه دارم.

۲. بی‌خیال بازی بشید

اومدن گوشی‌های هوشمند و هجوم نوتیفیکیشن‌ها به اندازه کافی تمرکز را از زندگیمون بیرون برده. اول از همه بازی‌های روی گوشیتون را پاک کنید. حتی اگر فقط توی مترو و مطب دکتر بازی می‌کنید باز هم بهتره بی‌خیال بازی بشید. بازی ساعت‌ها شما را سرگرم می‌کنه از روی گوشی پاکشون کنید که وقتی خواستید زمان بی‌حوصلگی را بگذرونید بتونید کار دیگه‌ای مثل مطالعه، پادکست یا از همه بهتر فکر کردن را جایگزینش کنید.

۳. بی‌خیال سریال و فیلم‌های فقط سرگرم‌کننده بشید

نمی‌گم بیخیال فیلم و سریال بشید! می‌گم بی‌خیال فیلم و سریال‌های بی‌ارزشی بشید که از سر بی‌کاری می‌بینید. برای فیلم و سریال‌های خوب وقت گذاشتن ارزشمند ولی اگر بخوایم هرچی گیرمون میاد را ببینیم. دیگه معلومه هیچ‌وقتی نمی‌مونه.

قبلا اگر فیلمی را شروع می‌کردم و وسطاش می‌فهمیدم جالب نیست تا انتهای فیلم را می‌دیدم. اما الان اون فیلم را رها می‌کنم برمی‌گردم سر کارهایی که بیشتر دوست دارم.

۴. هشت سال بدون تلویزیون و ماهواره

خیلی دوستانه بگم تلویزیون را از پنجره بندازید بیرون! تلویزیون یا ماهواره و هر سرویس دیگه‌ای که مدام پشت‌سر هم بخواد محتوایی را وارد مغزتون کنه را بندازین دور. تلویزیون‌ها معمولا بی‌دلیل توی خونه‌ها روشنند و تا ذهنمون از توی گوشی میاد بیرون درگیر تلویزیون می‌شه و دوباره یه نوتیفیکیشن که ما را وارد گوشی می‌کنه.

شاید فکر کنید اونقدرها هم تلویزیون تاثیر نداره ولی من هشت سال خونم اصلا تلویزیون نداره و وقتی تلویزیون نداره تازه می‌فهمی چقدر وقتت زیاد میشه!

یک ساعت بزرگ در ایستگاه قطاری در ایران
با ارزش‌تر از زمان چی داریم؟ – عکس از پرهام خوش‌بخت

۵. زمان‌های انتظار را مجانی بردارید

به جرات می‌تونم بگم هرچیزی راجع به کارم می‌دونم فقط و فقط توی زمان تلف شده یاد گرفتم. زمان‌هایی که اکثرا فکر می‌کنیم بی‌کاربردند:

  • اتوبوس، مترو و تاکسی
  • پیاده‌روی
  • مطب دکتر
  • ۵ دقیقه انتظار‌ها تا کسی بیاد
  • زمانی‌هایی که تاکسی بخواد پر بشه
  • توی بیمارستان بالا سر مریض
  • و هزاران دقیقه دیگه که فکر ‌می‌کنیم معطل شدیم…

این زمان‌ها اصلا کم نیستند. ازشون استفاده کنید. من معمولا یک کتاب همراهم دارم، موقع پیاده‌روی توی ماشین و مترو یا وقتی منتظر هستم می‌خونم. کتاب هم نباشه با گوشی راجب مسائلی که فکر می‌کنم لازم دارم تحقیق و جستجو می‌کنم. دیگه اگر واقعا حوصله خوندن نداشته باشم پادکست گوش می‌دم همون پادکست‌های انگلیسی که همزمان هم زبان بهم یاد می‌ده و هم در مورد کار مورد علاقم اطلاعات بدست میارم.

من هرچی یاد گرفتم در زمان‌های تلف شده بوده!
فقط ببینید چقدر زمان تلف شده داریم: به اندازه تمام مهارت‌های کاری من در لینکدین و تمام کتاب‌هایی که میخونم، شما هم زمان تلف شده دارید!

۶. اولویت‌بندی کنید

این مورد را خیلی دیر بهش رسیدم و از این موضوع کمی دلگیرم کاش زودتر اهمیت و شیوه‌ی اولویت‌بندی را درک می‌کردم. اولویت‌بندی یعنی مهم‌ترین و مفید‌ترین کار را انتخاب کنید. در کوچیک‌ترین انتخاب‌های زندگی اولویت‌بندی مهم.

اگر قرار کتاب بخونید خودتون را مجبور نکنید حتما مقدمه ناشر بعد مقدمه‌ی مترجم و سپس مقدمه‌نویسنده را بخونید تا به فصل اول برسید، آره میشه گذشت! نگاه کنید اگر ارزش داشت بخونید اگر نداشت برسید دنبال بخشی که اولویت بیشتری داره.

اگر قرار دوتا تخصص یاد بگیرید اول از اونی شروع کنید که بیشتر بهش نیاز دارید. اگر قرار یک کار را یادبگیرید اول از کلیات و ساختار اون کار یاد بگیرید تا جزییات.

اگر کاری ارزش نداره دنبالش نرید! یادتون باشه یکبار بیشتر زندگی نمی‌کنیم. اون هم یکبار بسیار کوتاه، پس با اولویت‌ترین کار‌ها را اول انجام بدین.

۷. بی‌خیال بقیه، هر جور فکر می‌کنی درسته، درسته!

همه آدم‌ها مثل هم نیستن، شما هم مثل هیچ‌کس دیگه‌ای نیستید. پس بی‌خیال راه بقیه بشید، راه خودتون را انتخاب کنید. مهم اینه خودتون می‌خواهید چیکار کنید. اگر وقتتون را سر علایق بذارید درواقع دارید برای وقتتون اولویت‌بندی می‌کنید.

همه به یک شیوه زبان یاد نمی‌گیرند. همه به یک شیوه کار نمی‌کنند. همه به یک شیوه مطالعه نمی‌کنند. شیوه‌ی مناسب خودتون را پیدا کنید و باهاش حال کنید!

من خیلی وقت‌ها بخاطر اینکه بقیه درباره‌ام فکر بدی نکنند الکی باهاشون هم صحبت می‌شدم، سر حرف‌هایی که بنظرم اصلا ارزش بحث کردن نداشت، از یه جایی به بعد درک کردم که چقدر راحت دارم وقتم را با موضوعاتی هدر می‌دهم که اصلا برام ارزش نداره. پس تصمیم گرفتم که تعارف را کنار بذارم و از وقتم بهتر استفاده کنم.

روی علایق وقت گذاشتن باعث میشه از وقتت بهتر استفاده کنی و حسرت نخوری!

۸. تمرکز

ما وقت می‌ذاریم ولی انقدر غیر متمرکز روی موضوعات مختلف کار می‌کنیم که یادگیری یک موضوع کوچیک که نیم ساعت بیشتر طول نمی‌کشه ممکن یک روز کامل وقتمون را بگیره!

برای بدست آوردن تمرکز تمرین کنید. راهش هم سادست: بفهمید چه چیزی باعث می‌شه وسط یک کاری ذهنتون جدا بشه، بعد ازش فاصله بگیرید. برای تمرکز داشتن باید خودتون را بشناسید، من خیلی وقت‌ها توی یه کافه شلوغ تمرکزم بیشتر از کار کردن در خانه ساکت است.

اگر با تمرکز کار کنید وقت خیلی بیشتری خواهید داشت.

۹. اخبار و شبکه‌های اجتماعی

بنظرم آفت این دوره از زندگی ما، اخبار و شبکه‌های اجتماعی هستند. ما روزانه در معرض صدها خبری قرار می‌گیریم که هیچ کمکی به زندگی ما نمی‌کند و از اون جالب‌تر ما هم هیچ نقشی در بهبود اوضاع نداریم اما فکر می‌کنیم با شنیدن به این اخبار و درگیر مسائل و موضوعات شبکه‌های اجتماعی شدن داریم جامعه بهتری می‌سازیم! ولی درواقع ما فقط داریم دیدمون را به دنیا بدتر، خودمون را ناامید‌تر و افسرده‌تر می‌کنیم. پیشنهاد می کنیم خلاصه‌ی کتاب Factfulness – واقعیت را در پادکست BPlus گوش کنید تا منظورم را بهتر متوجه شوید.

خیلی ساده این سه کار را انجام بدین تا وقتتون آزاد بشه:

  1. گروه‌های تلگرامی را پاک کنید!(فقط اونایی که مجبورید را نگه دارید. بیخیال گروه‌های خبر، دورهمی دوستان مهد کودک و جک‌ها بشید..)
  2. قیمت دلار را دنبال نکنید! مگه شما دلالید؟!
  3. بحث‌های شبکه‌های اجتماعی را دنبال نکنید.

مطمئن باشید انقدر اطرافیانتون در مورد اخبار و حاشیه اتفاقات در اطراف شما صحبت می‌کنند که اصلا نیازی به شنیدن و خوندن هیچ خبری ندارید.

۱۰. کمتر حرف بزنید

حرف زدن عملی به شدت فرسایشی و وقت‌گیره. نمی‌دونم تجربه جلسه‌های شرکتی داشتید؟ ساعت‌ها سر موضوع‌های بی‌پایان وقت می‌گذره و انرژی براتون نمی‌مونه بدون هیچ فایده‌ای.

مگر چقدر موضوع مهم توی دنیا هست که انقدر باهم حرف می‌زنید؟ احتمالا اکثر حرف‌هایی که می‌زنیم حرف‌های بی‌فایده و وقت‌گیرند. هر موقع خواستید شروع به حرف زدن کنید به این فکر کنید این حرف الان بدرد شنونده می‌خوره؟ اگر بدردش نمی‌خوره پس وقت خودتون و طرف مقابل را با حرف زدن هدر ندید.

خیلی وقت‌ها ما پرحرف نیستیم اما گیر آدم‌های پرحرف می‌افتیم، تعارف را کنار بذارید قبل از اینکه همه عمرتون به شنیدن حرف‌های بی ارزش بره، خودتون را از این مخمصه بکشید بیرون و زمان‌تون را با کارهای لذت‌بخش بگذرونید.

یادم میاد راهنمایی که بودم یه معلم علوم داشتیم همیشه نصف وقت کلاس را خاطره تعریف می‌کرد، منم حوصله‌ی خاطره‌های آن را نداشتم. اون دوران یه کتاب Photoshop داشتم، زیر نیم‌کت باز می‌کردم و یواشکی می‌خوندم تا خاطره گفتن‌هاش تموم بشه. سر همین از وقتی فهمید، هرسری من را از کلاس می‌انداخت بیرون!

با حرف‌های بی‌فایده وقت خودتون و دیگران را نگیرید. حرف زدن جز گرفتن وقت، انرژی ذهنی را هم هدر میده.


از وقت استفاده کردن به معنی پر کردن وقت با مطالعه و کار نیست!

یه اشتباهی که خودم قبلا می‌کردم فکر می‌کردم که اگه بخوام از وقتم استفاده کنم یعنی اینکه باید تمام وقتم را با کار و مطالعه پر کنم. اما استفاده از وقت یعنی اینکه بفهمیم وقتمون را چطوری بگذرونیم و نگیم ااا چرا شب شد؟! چرا صبح شد؟!

خیلی وقت‌ها میشه ساعت‌ها نشست و به یه منظره زیبا یا آدم‌ها نگاه کرد.

وقتی بفهمیم چطوری داریم زمان را می‌گذرونیم و برای فرار از موقعیت خودمون را الکی سرگرم نکنیم احتمالا از وقتمون درست استفاده کردیم.

شما چطوری در وقتتون صرفه‌جویی می‌کنید؟ برام بنویسید


بروزرسانی ۲۵ خرداد ۱۳۹۸:

از دیدگاه‌ها متوجه شدم بعضی از دوستان منظورم را اشتباه متوجه شدند و فکر کردن که می‌گم تفریح و ارتباط با جامعه نداشته باشید.

برای نوشتن این مطلب مثال‌هایی از ذخیره‌ی زمان برای یادگیری زدم اما این تکنیک‌ها فقط برای یادگیری نیست. در شلوغی این زندگی با این تکنیک‌ها می‌توانیم برای تفریح و سفر وقت ایجاد کنیم… برای تفریح باید وقت گذاشت، من هم وقت می‌ذارم.

دوچرخه‌سواری می‌کنم، کافه می‌رم، کوه می‌رم، مرخصی گیر بیارم سفر می‌کنم، با دوستام بیرون می‌رم، سینما می‌رم و فیلم و سریال‌هایی که دوست دارم را می‌بینم و …

GOT, The Handmaid’s Tale, Love Death & RobotsWestworldChernobylهیولا (!) , …

استفاده درست از وقت به معنی منزوی شدن و تفریح نداشتن نیست بلکه کمک می‌کنه تجربیات بیشتری داشته باشید.


این نوشته و عکس برای شما چه مفهومی داره؟
در ویرگول برام بنویسید



نگاهی به دیگر نوشته‌ها بندازید…

  • انتخاب، توجه و خلق

    انتخاب، توجه و خلق

    میان خلق و پوچی، فاصله‌ی اندکی وجود دارد،این میان با «انتخاب» پر می‌شود. انتخاب در هر لحظه شبیه به «توجه» می‌ماند، گویی که انتخاب می‌کنی «در این لحظه» به چی توجه کنی و آنگاه که توجه می‌کنی به انتخابت، وارد مراقبت می‌شوی؛ گونه‌ایی از عمل کردن، اقدام کردن برای حفظ و رشد.از انتخابت مراقبت می‌کنی…

  • قصه‌ی کوچ شدنم

    قصه‌ی کوچ شدنم

    خبر بزرگی دارم! می‌خوام قصه‌ی خودم با آدم‌هارو براتون تعریف کنم، اینگونه که من شمارو می‌بینم. قصه‌ی من و شما از کودکی شروع شده؛ از درک نشدن تفاوت‌ها، از اینکه می‌دیدم دو نفر سر هم داد می‌زنند و عجیب که یک نیاز را فریاد می‌زنند ولی همدیگه را نمی‌شنوند. همیشه دلم می‌خواد آدم‌ها را ببینم،…

    ,
  • داستان من و کلارا و ثریا

    داستان من و کلارا و ثریا

    در کوچه پس کوچه‌های سنگ فرش شده‌ی البیازین در حال گشتن بودم، منطقه‌ایی در شهر گراندا؛ که به کارهای دختر نقاش برخوردم، کلارا دختری اسپانیایی اهل گراناداست. نقاشی‌هاشو پرینت کرده بود و می‌فروخت. سبک کارهاش از اون مدل‌هایی بود که معمولا من فرار می‌کنم، از اون کارهای شلوغ و پر از جزییات، پر از نماد،…

  • شکست خوردن

    شکست خوردن

    من ترس زیادی از ضعیف بودن، شکست خوردن، موفق نشدن، قضاوت شدن، در چشم دیگران مناسب نبودن دارم یا شاید داشتم. من با این پیشینه‌ام، با این پیشینه درگیر Shame & Guilt شدن و این حجم از ترس و قضاوت، شکست و زیر سوال رفتن؛ سال‌ها تلاش کردم با تک تک این احساسات اشتباه در…

  • معبد جسم

    معبد جسم

    … و درد می‌کشیم؛ درد می‌کشیم چون داریم رشد می‌کنیم، داریم قد می‌کشیم، ما هرگز به این اندازه قد بلند نبودیم، هرگز از این زاویه دنیا را ندیدیم. این ترس، این درد، این رشد ما، تکامل ماست.

  • ما چطور دنیا را از آن خود می‌کنیم؟

    ما چطور دنیا را از آن خود می‌کنیم؟

    اینجا ‪“‬پلتفرم‪”‬ است، ‪“‬پلتفرم‪”‬ نام یک بار در کوچه پس کوچه‌های یک شهر کوچیکه، که اولین بار ما اتفاقی از روبروش رد شدیم و جذب دکور خاصش و درگیر موسیقی و حال دوستانه‌اش شدیم. سوالم اینجاست که چطور این بار دلنیشین، با آن کتابخانه‌ی جذابش که روز اول دل مارو برد، الان بخشی از ما…

  • [تکمیل ظرفیت] «دِرَنگ کردن و ادامه دادن»✨

    [تکمیل ظرفیت] «دِرَنگ کردن و ادامه دادن»✨

    دوره‌ایی درونی که قراره افکار، احساسات و نوع بودنت را خودت اونطوری که دوست داری خلق کنی. ثبت‌نام تا ۲۱ فروردین ۱۴۰۲

    ,
  • هویت‌هایی که می‌سازیم و ازشون‌ نمی‌گذریم

    هویت‌هایی که می‌سازیم و ازشون‌ نمی‌گذریم

    درباره‌ی دوچرخه‌ام باید بنویسم و درواقع، درباره‌ی هویت‌هایی که برای خودمون می‌سازیم و ازشون‌ نمی‌گذریم باید بنویسم. دستکش‌هامو برداشتم، قمقمه رو پرکردم، و رفتم که پنج‌شنبه صبح یه رکابی بزنم و سر حال بشم.و دوچرخم نبود. یعنی واقعا نبود! دوچرخم رو دزدیدن. و این برام خیلی ناراحت کنندست. دوچرخم بخشی از هویت زندگی جدیدم در…

  • چقدر زندگی کردم

    چقدر زندگی کردم

    امروز از خونه‌ی دوستم وقتی بچه‌ها خواب بودن زدم بیرون، خونه‌اش یه خیابون پایین‌تر از کافه لمیز فاطمی هستش، ده دقیقه‌ایی پیاده اومدم تا لمیز و سفارش دادن و نشستم به خوندن کتاب فرسودگی کریستیان بوبَن که انگار با قلم من نوشته خواهد شد در حوالی ۴۰ سالگی‌ام. هر خط از کتاب را که می‌خونم…

  • دل من هزار پاره‌ست

    دل من هزار پاره‌ست

    دل من هزار پاره‌ست افتاده به هر گوشه هزار بار کندم و رفتم حزنی دارم از رفتن مدام حزنی دارم از این هزار پاره دوست داشتن هزار دوست هزار خانواده هزار مردم، هزار دردست.

  • به نام زندگی

    به نام زندگی

    فهمیدم زندگی مرحله‌ایی نیست که با تلاش زیاد بتوانم بهش برسم. زندگی مرحله‌ی باز نشده‌ی یک بازی نیست که روزی بهش برسی. زندگی همین‌جاست، میان قلم من و ذهن تو نشسته، می‌خندد. زندگی همین صندلی حصیری در این شب پاییزی‌ست. زندگی همین صدای شمس لنگرودی در هدفون است که زمزمه می‌کند…

  • گرگ دگرگونی

    گرگ دگرگونی

    دگرگونی یک گرگ درون دارد. زوزه‌هایش در راهرو می‌پیچد می‌ترسم! گرگی در زیرزمین حبس شده است می‌دانم زوزه‌هایش بی خوابم می‌کند می‌دانم، آنجاست.

  • بودن و ربودن لحظه‌ها

    بودن و ربودن لحظه‌ها

    به دغدغه خودم از بودن و زندگی کردن لحظه‌ها پرداختم. همینطور تفاوت انگیزه‌های مثبت و منفی را توضیح دادم که میتونه کمک کننده باشه تا از مرحله ترس، اظطراب، افسردگی و … رد بشید و به سمت چیزی که می‌خواهید بسازید حرکت کنید.