چرا زندگیمون شبیه برنامه‌ریزی‌هامون پیش نمیره

خلاصه بخوام بگم: مشکلمون اینه برای هدفمون برنامه ریزی نمی‌کنیم ما برای قدم‌ها و مسیرمون برنامه می‌ریزیم…

Photo by nour c on Unsplash

با یک مثال که همه احتمالا درگیرش بودیم شروع کنم: من می‌خوام لاغرشم، پس تصمیم می‌گیرم با یه برنامه منسجم صبح‌ها یک ساعت زودتر از خواب بیدارشم و روزی حداقل ۳۰ تا درازنشست برم.

یه برنامه قوی و منسجم دارم و از شنبه هم شروع می‌کنم! روز اول با موفقیت برنامم را انجام میدم، اما بعد از آن هررروز یک اتفاقی جلوی برنامه‌ام را میگیره: یه روز خواب می‌مونم، یه شب دیر می‌خوابم، یه روز سرما خوردم، یه روز حال ندارم و …

با این وضع برنامه لاغر شدن را بی‌خیال می‌شم و به هدفم نمی‌رسم. این برنامه لاغر شدن نبود که با شکست روبرو شد، این برنامه درازنشست صبح‌ها بود که شکست خورد. ما برای لاغر شدن برنامه‌ای نداشتیم!


می‌خوام با یک نگاه جدید دوباره برنامه ریزی کنم:

  • هدف چیه؟ این شکم بره تو!
  • چه عواملی روی این هدف تاثیر میذارن؟ تغذیه و تحرک احتمالا
  • پس وضع تغذیم چطوره؟ سر کار کم می‌خورم اما غذاهای شرکت چرب // شب‌ها کم غذا می‌خورم // بعضی وقت‌ها گشنم نیست ولی چون دور هم داریم میریم بیرون منم با همه غذا می‌خورم // روزای تعطیل زیاد می‌خورم!
  • تحرک چقدر دارم؟ هفته‌ای یک روز میرم شنا // حداقل روزی نیم ساعت پیاده‌روی می‌کنم // ماهی یکبار میرم کوه // اما ورزش حرفه‌ای و مداوم ندارم.

حالا با این وضعیت چه برنامه‌ای می‌تونم داشته باشم؟

  • دور هم بیرون میریم اگر گشنم نبود سالاد بخورم یا غذام را شریک بشم با کسی
  • روزای تعطیل حواسم به خودم باشه
  • تحرکم را بیشتر کنم، شاید هفته‌ای دوبار استخر برم و سعی کنم روزی حداقل ۳۰تا درازنشست برم هر موقع از روز که رسیدم.

نگاهی به این برنامه بندازین، خیلی بهتر از قبلی شد-هرچند هنوز کامل نیست-. چون هدف این برنامه لاغر شدن من است با در نظر گرفتن عادت‌های رفتاری‌ام. اما هدف برنامه اول فقط درازنشست بود و به راحتی شکست خورد.


Photo by Joseph Argus on Unsplash

این ساده‌ترین برنامه‌ای که می‌تونیم برای اهداف مختلف زندگیمون داشته باشیم. ما برای اهدافمون برنامه‌ریزی نمی‌کنیم برای مسیر‌هامون برنامه می‌ریزیم برای همین اگر مسیر را اشتباه کرده باشیم از هدفمون ناامید می‌شیم.

این موضوع را به شیوه‌ی توسعه‌ی محصول هم میشه تعمیم داد. بزرگترین درسی که در سه سال گذشته در مجموعه صباایده(آپارات، فیلیمو و ..) بدست آوردم این بود که مسیر مشخص نیست ما فقط هدف داریم، برای رسیدن به اهداف ممکن هزار و یک مسیر مختلف وجود داشته باشد. به سمت هدف که حرکت کنی، مسیر‌های مختلف خودشون را نشون میدن و شما باید تصمیم بگیرید کی تغییر مسیر بدین و کی در مسیر خود ثابت بمانید.

بیایید سعی کنید مسیر را به اتفاقات پیش‌رو بسپاریم تا بتوانیم با انعطاف‌پذیری در مسیر به اهدافمون برسیم.


این نوشته و عکس برای شما چه مفهومی داره؟
در ویرگول برام بنویسید



نگاهی به دیگر نوشته‌ها بندازید…

  • انتخاب، توجه و خلق

    انتخاب، توجه و خلق

    میان خلق و پوچی، فاصله‌ی اندکی وجود دارد،این میان با «انتخاب» پر می‌شود. انتخاب در هر لحظه شبیه به «توجه» می‌ماند، گویی که انتخاب می‌کنی «در این لحظه» به چی توجه کنی و آنگاه که توجه می‌کنی به انتخابت، وارد مراقبت می‌شوی؛ گونه‌ایی از عمل کردن، اقدام کردن برای حفظ و رشد.از انتخابت مراقبت می‌کنی…

  • قصه‌ی کوچ شدنم

    قصه‌ی کوچ شدنم

    خبر بزرگی دارم! می‌خوام قصه‌ی خودم با آدم‌هارو براتون تعریف کنم، اینگونه که من شمارو می‌بینم. قصه‌ی من و شما از کودکی شروع شده؛ از درک نشدن تفاوت‌ها، از اینکه می‌دیدم دو نفر سر هم داد می‌زنند و عجیب که یک نیاز را فریاد می‌زنند ولی همدیگه را نمی‌شنوند. همیشه دلم می‌خواد آدم‌ها را ببینم،…

    ,
  • داستان من و کلارا و ثریا

    داستان من و کلارا و ثریا

    در کوچه پس کوچه‌های سنگ فرش شده‌ی البیازین در حال گشتن بودم، منطقه‌ایی در شهر گراندا؛ که به کارهای دختر نقاش برخوردم، کلارا دختری اسپانیایی اهل گراناداست. نقاشی‌هاشو پرینت کرده بود و می‌فروخت. سبک کارهاش از اون مدل‌هایی بود که معمولا من فرار می‌کنم، از اون کارهای شلوغ و پر از جزییات، پر از نماد،…

  • شکست خوردن

    شکست خوردن

    من ترس زیادی از ضعیف بودن، شکست خوردن، موفق نشدن، قضاوت شدن، در چشم دیگران مناسب نبودن دارم یا شاید داشتم. من با این پیشینه‌ام، با این پیشینه درگیر Shame & Guilt شدن و این حجم از ترس و قضاوت، شکست و زیر سوال رفتن؛ سال‌ها تلاش کردم با تک تک این احساسات اشتباه در…

  • معبد جسم

    معبد جسم

    … و درد می‌کشیم؛ درد می‌کشیم چون داریم رشد می‌کنیم، داریم قد می‌کشیم، ما هرگز به این اندازه قد بلند نبودیم، هرگز از این زاویه دنیا را ندیدیم. این ترس، این درد، این رشد ما، تکامل ماست.

  • ما چطور دنیا را از آن خود می‌کنیم؟

    ما چطور دنیا را از آن خود می‌کنیم؟

    اینجا ‪“‬پلتفرم‪”‬ است، ‪“‬پلتفرم‪”‬ نام یک بار در کوچه پس کوچه‌های یک شهر کوچیکه، که اولین بار ما اتفاقی از روبروش رد شدیم و جذب دکور خاصش و درگیر موسیقی و حال دوستانه‌اش شدیم. سوالم اینجاست که چطور این بار دلنیشین، با آن کتابخانه‌ی جذابش که روز اول دل مارو برد، الان بخشی از ما…

  • [تکمیل ظرفیت] «دِرَنگ کردن و ادامه دادن»✨

    [تکمیل ظرفیت] «دِرَنگ کردن و ادامه دادن»✨

    دوره‌ایی درونی که قراره افکار، احساسات و نوع بودنت را خودت اونطوری که دوست داری خلق کنی. ثبت‌نام تا ۲۱ فروردین ۱۴۰۲

    ,
  • هویت‌هایی که می‌سازیم و ازشون‌ نمی‌گذریم

    هویت‌هایی که می‌سازیم و ازشون‌ نمی‌گذریم

    درباره‌ی دوچرخه‌ام باید بنویسم و درواقع، درباره‌ی هویت‌هایی که برای خودمون می‌سازیم و ازشون‌ نمی‌گذریم باید بنویسم. دستکش‌هامو برداشتم، قمقمه رو پرکردم، و رفتم که پنج‌شنبه صبح یه رکابی بزنم و سر حال بشم.و دوچرخم نبود. یعنی واقعا نبود! دوچرخم رو دزدیدن. و این برام خیلی ناراحت کنندست. دوچرخم بخشی از هویت زندگی جدیدم در…

  • چقدر زندگی کردم

    چقدر زندگی کردم

    امروز از خونه‌ی دوستم وقتی بچه‌ها خواب بودن زدم بیرون، خونه‌اش یه خیابون پایین‌تر از کافه لمیز فاطمی هستش، ده دقیقه‌ایی پیاده اومدم تا لمیز و سفارش دادن و نشستم به خوندن کتاب فرسودگی کریستیان بوبَن که انگار با قلم من نوشته خواهد شد در حوالی ۴۰ سالگی‌ام. هر خط از کتاب را که می‌خونم…

  • دل من هزار پاره‌ست

    دل من هزار پاره‌ست

    دل من هزار پاره‌ست افتاده به هر گوشه هزار بار کندم و رفتم حزنی دارم از رفتن مدام حزنی دارم از این هزار پاره دوست داشتن هزار دوست هزار خانواده هزار مردم، هزار دردست.

  • به نام زندگی

    به نام زندگی

    فهمیدم زندگی مرحله‌ایی نیست که با تلاش زیاد بتوانم بهش برسم. زندگی مرحله‌ی باز نشده‌ی یک بازی نیست که روزی بهش برسی. زندگی همین‌جاست، میان قلم من و ذهن تو نشسته، می‌خندد. زندگی همین صندلی حصیری در این شب پاییزی‌ست. زندگی همین صدای شمس لنگرودی در هدفون است که زمزمه می‌کند…

  • گرگ دگرگونی

    گرگ دگرگونی

    دگرگونی یک گرگ درون دارد. زوزه‌هایش در راهرو می‌پیچد می‌ترسم! گرگی در زیرزمین حبس شده است می‌دانم زوزه‌هایش بی خوابم می‌کند می‌دانم، آنجاست.

  • بودن و ربودن لحظه‌ها

    بودن و ربودن لحظه‌ها

    به دغدغه خودم از بودن و زندگی کردن لحظه‌ها پرداختم. همینطور تفاوت انگیزه‌های مثبت و منفی را توضیح دادم که میتونه کمک کننده باشه تا از مرحله ترس، اظطراب، افسردگی و … رد بشید و به سمت چیزی که می‌خواهید بسازید حرکت کنید.