قصه‌ی کوچ شدنم

📍Almere, Netherlands . Dec 2023 . Comment on Instagram post

خبر بزرگی دارم! می‌خوام قصه‌ی خودم با آدم‌هارو براتون تعریف کنم، اینگونه که من شمارو می‌بینم.

قصه‌ی من و شما از کودکی شروع شده؛ از درک نشدن تفاوت‌ها، از اینکه می‌دیدم دو نفر سر هم داد می‌زنند و عجیب که یک نیاز را فریاد می‌زنند ولی همدیگه را نمی‌شنوند.

همیشه دلم می‌خواد آدم‌ها را ببینم، بشنوم، تفاوت‌هاشون درک کنم، توی قصه‌هاشون کنجکاوی کنم تا بفهمم دنیا از دید اونا چه شکلیه.

سال‌ها سرگرمی‌ام دیدن آدم‌ها بوده، نگاهشون می‌کردم و گاهی با غریبه‌ایی وارد گفت و گو می‌شدم تا قصه‌ی منحصر به فردش را بشنوم.

و معنای “دوست” که خیلی در موردش گفتم و نوشتم، دوست بشم با آدم‌های مختلف، هرجا که می‌روم دوست پیدا کنم، ارتباطات جدید پیدا کنم، قصه‌ها، نگاه‌ها، ارزش‌ها و معناهای جدید.

توی کتاب‌ها هم دنبال رمان‌هایی بودم که زندگی‌هایی دور از دسترس من را تعریف کنه، دنبال کتاب‌های فلسفه و جامعه شناسی و خودشناسی بودم تا این تفاوت‌هارو بتونم درک کنم.

وارد کار IT هم که شدم رفتم دنبال دیزاین و User Research و User Experience و در ادامه سافت اسکیل‌ها و ساختن تیم و لیدرشیپ که باز به کشف قصه‌ها و نیازهای آدم‌ها بپردازم.

عکاسی، سرگرمی مورد علاقه‌ی من هستش، اونم عکاسی خیابانی از آدم‌ها در عادی‌ترین و شگفت‌انگیز‌ترین حالتشون وقتی که ژست نگرفتن.

این آدم‌ها، قصه‌ها، تفاوت‌ها، “پرهام” را ساخته. و ارزش‌هایی را برای زندگی خودم و دیگران ایجاد کرده مثل آزادی، باور به توانمندی، منحصر بفرد بودن، شفافیت، حرف و عمل یک دست و …

من باور دارم که هرکسی توانمند هستش، هرکسی متخصص زندگی خودش است و میتونه زندگی خودش را دگرگون کنه و بسازه. و دوست دارم که آدم‌ها نسخه‌های منحصربفردی از خودشون باشن، همون آدمی که در اعماق وجودشون دوسش دارن ولی شاید نگرانند که دیگران اون را نپذیرن.

📍Amsterdam, Netherlands . Dec 2023 . Comment on Instagram post

من هرجا سفر رفتم، هرکسی را دیدم دنبال این بودم که ببینم زندگی از نگاه اون چه شکلی هستش، دنبال شنیدن قصه‌ها بودم و هستم. دنبال درک تفاوت‌ها هستم.

و امسال، اون خبر بزرگ اینه که تصمیم گرفتم برم به سمتی که تمام وقت و انرژی‌ام را مستقیم بذارم برای این “شنیدن”، برای “حضور” صد در صدی با تمام ذهن و قلب و وجودم در مقابل شما تا دنیاتون را بشناسم، توانمندی‌هاتون را باهم پیدا کنیم، گرد و خاک‌های صندوقچه‌ایی که نسخه‌ی دوست داشتنی و منحصر بفردتون را داخلش گذاشتید را بگیریم و باهم در صندوقچه‌ را باز کنیم تا بیرون بیاد و به چیزی که دلتون می‌خواد برسید. برای من مهمه که هر کسی در هر وضعیتی از زندگی‌اش از این زمان محدودی که داریم استفاده کنه به شکلی که خودش می‌خواد.

من امسال صندوقچه‌ی خودم را باز کردم و بال‌های پروازم را درآوردم و شروع کردم به صورت حرفه‌ایی وارد دنیای Life Coaching شدم، تا مستقیم روبروی شما بشینم و باهم به کشف بپردازیم.

الان که دارم می‌نویسم چهارتا کوچی(کلاینت) شگفت انگیز دارم که دست هم را گرفتیم و باهم داریم پرواز کردن را به سمت اون نسخه‌ی منحصر بفرد و دوست داشتنی‌شون کشف می‌کنیم. دلم میخواد ازتون تشکر کنم که باعث شدین من هم بتونم به نسخه‌ی دوست داشتنی خودم برسم ✨

دیروز هم با صفا که من را دو سال پیش با کوچینگ آشنا کرد و جلسات کوچینگش برای من مثل معجزه بود، معجزه‌ایی که آرامش، توانمندی، و خلق را به زندگیم اضافه کرد. یک گفت و گوی ۵ ساعته‌ی شگفت انگیز داشتیم تا برای رشد خودم در این مسیر برنامه‌ریزی کنم تا بتونم دوست داشتنی‌ترین نسخه‌ام را بسازم تا صد در صد وقت و انرژی‌ام را صرف ساختن قصه‌های شگفت انگیز آدم‌ها بکنم.

صفا کوچ بی‌نظیری هستش که عمیق‌ترین و سخت‌ترین گفت و گو‌هام را باهاش داشتم و اون با حضور کامل حتی فاصله‌ی بین کلمات و جملاتم را هم شنیده و درک کرده. و به من جرات “خود” بودن را داده و این برای من بالاترین ارزش هستش ‏@safaxperienx 🔥

اگر دوست دارین تجربه‌ی کوچینگ داشته باشید بهم دایرکت بدین، من با شوق زیاد منتظرتون هستم ✨

Dec 2023


این نوشته و عکس برای شما چه مفهومی داره؟
در اینستاگرام برام بنویسید



نگاهی به دیگر نوشته‌ها بندازید…

  • انتخاب، توجه و خلق

    انتخاب، توجه و خلق

    میان خلق و پوچی، فاصله‌ی اندکی وجود دارد،این میان با «انتخاب» پر می‌شود. انتخاب در هر لحظه شبیه به «توجه» می‌ماند، گویی که انتخاب می‌کنی «در این لحظه» به چی توجه کنی و آنگاه که توجه می‌کنی به انتخابت، وارد مراقبت می‌شوی؛ گونه‌ایی از عمل کردن، اقدام کردن برای حفظ و رشد.از انتخابت مراقبت می‌کنی…

  • قصه‌ی کوچ شدنم

    قصه‌ی کوچ شدنم

    خبر بزرگی دارم! می‌خوام قصه‌ی خودم با آدم‌هارو براتون تعریف کنم، اینگونه که من شمارو می‌بینم. قصه‌ی من و شما از کودکی شروع شده؛ از درک نشدن تفاوت‌ها، از اینکه می‌دیدم دو نفر سر هم داد می‌زنند و عجیب که یک نیاز را فریاد می‌زنند ولی همدیگه را نمی‌شنوند. همیشه دلم می‌خواد آدم‌ها را ببینم،…

    ,
  • داستان من و کلارا و ثریا

    داستان من و کلارا و ثریا

    در کوچه پس کوچه‌های سنگ فرش شده‌ی البیازین در حال گشتن بودم، منطقه‌ایی در شهر گراندا؛ که به کارهای دختر نقاش برخوردم، کلارا دختری اسپانیایی اهل گراناداست. نقاشی‌هاشو پرینت کرده بود و می‌فروخت. سبک کارهاش از اون مدل‌هایی بود که معمولا من فرار می‌کنم، از اون کارهای شلوغ و پر از جزییات، پر از نماد،…

  • شکست خوردن

    شکست خوردن

    من ترس زیادی از ضعیف بودن، شکست خوردن، موفق نشدن، قضاوت شدن، در چشم دیگران مناسب نبودن دارم یا شاید داشتم. من با این پیشینه‌ام، با این پیشینه درگیر Shame & Guilt شدن و این حجم از ترس و قضاوت، شکست و زیر سوال رفتن؛ سال‌ها تلاش کردم با تک تک این احساسات اشتباه در…

  • معبد جسم

    معبد جسم

    … و درد می‌کشیم؛ درد می‌کشیم چون داریم رشد می‌کنیم، داریم قد می‌کشیم، ما هرگز به این اندازه قد بلند نبودیم، هرگز از این زاویه دنیا را ندیدیم. این ترس، این درد، این رشد ما، تکامل ماست.

  • ما چطور دنیا را از آن خود می‌کنیم؟

    ما چطور دنیا را از آن خود می‌کنیم؟

    اینجا ‪“‬پلتفرم‪”‬ است، ‪“‬پلتفرم‪”‬ نام یک بار در کوچه پس کوچه‌های یک شهر کوچیکه، که اولین بار ما اتفاقی از روبروش رد شدیم و جذب دکور خاصش و درگیر موسیقی و حال دوستانه‌اش شدیم. سوالم اینجاست که چطور این بار دلنیشین، با آن کتابخانه‌ی جذابش که روز اول دل مارو برد، الان بخشی از ما…

  • [تکمیل ظرفیت] «دِرَنگ کردن و ادامه دادن»✨

    [تکمیل ظرفیت] «دِرَنگ کردن و ادامه دادن»✨

    دوره‌ایی درونی که قراره افکار، احساسات و نوع بودنت را خودت اونطوری که دوست داری خلق کنی. ثبت‌نام تا ۲۱ فروردین ۱۴۰۲

    ,
  • هویت‌هایی که می‌سازیم و ازشون‌ نمی‌گذریم

    هویت‌هایی که می‌سازیم و ازشون‌ نمی‌گذریم

    درباره‌ی دوچرخه‌ام باید بنویسم و درواقع، درباره‌ی هویت‌هایی که برای خودمون می‌سازیم و ازشون‌ نمی‌گذریم باید بنویسم. دستکش‌هامو برداشتم، قمقمه رو پرکردم، و رفتم که پنج‌شنبه صبح یه رکابی بزنم و سر حال بشم.و دوچرخم نبود. یعنی واقعا نبود! دوچرخم رو دزدیدن. و این برام خیلی ناراحت کنندست. دوچرخم بخشی از هویت زندگی جدیدم در…

  • چقدر زندگی کردم

    چقدر زندگی کردم

    امروز از خونه‌ی دوستم وقتی بچه‌ها خواب بودن زدم بیرون، خونه‌اش یه خیابون پایین‌تر از کافه لمیز فاطمی هستش، ده دقیقه‌ایی پیاده اومدم تا لمیز و سفارش دادن و نشستم به خوندن کتاب فرسودگی کریستیان بوبَن که انگار با قلم من نوشته خواهد شد در حوالی ۴۰ سالگی‌ام. هر خط از کتاب را که می‌خونم…

  • دل من هزار پاره‌ست

    دل من هزار پاره‌ست

    دل من هزار پاره‌ست افتاده به هر گوشه هزار بار کندم و رفتم حزنی دارم از رفتن مدام حزنی دارم از این هزار پاره دوست داشتن هزار دوست هزار خانواده هزار مردم، هزار دردست.

  • به نام زندگی

    به نام زندگی

    فهمیدم زندگی مرحله‌ایی نیست که با تلاش زیاد بتوانم بهش برسم. زندگی مرحله‌ی باز نشده‌ی یک بازی نیست که روزی بهش برسی. زندگی همین‌جاست، میان قلم من و ذهن تو نشسته، می‌خندد. زندگی همین صندلی حصیری در این شب پاییزی‌ست. زندگی همین صدای شمس لنگرودی در هدفون است که زمزمه می‌کند…

  • گرگ دگرگونی

    گرگ دگرگونی

    دگرگونی یک گرگ درون دارد. زوزه‌هایش در راهرو می‌پیچد می‌ترسم! گرگی در زیرزمین حبس شده است می‌دانم زوزه‌هایش بی خوابم می‌کند می‌دانم، آنجاست.

  • بودن و ربودن لحظه‌ها

    بودن و ربودن لحظه‌ها

    به دغدغه خودم از بودن و زندگی کردن لحظه‌ها پرداختم. همینطور تفاوت انگیزه‌های مثبت و منفی را توضیح دادم که میتونه کمک کننده باشه تا از مرحله ترس، اظطراب، افسردگی و … رد بشید و به سمت چیزی که می‌خواهید بسازید حرکت کنید.